Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (785 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
adapt
U
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapting
U
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapts
U
تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
maintenance
U
فرآیند بهنگام سازی فایل با تغییر دادن یا اضافه کردن یا حذف ورودی ها
shore up
<idiom>
U
اضافه کردن چیزی که ضعیف است
pilots
U
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
piloted
U
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pilot
U
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
images
U
تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
image
U
تغییر دادن یا تنظیم کردن یک تصویر با استفاده از بسته نرم افزاری نقاشی یا برنامه ویرایش تصاویر خاص
affects
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affect
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
fill
U
حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
fills
U
حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
till control
U
تنظیم با تغییر اوج
phase control
U
تنظیم با تغییر فاز
phase shift control
U
تنظیم با تغییر فاز
to keep pace with something
<idiom>
U
با چیزی برابر راه رفتن
[یاد گرفتن]
[تغییر کردن]
[اصطلاح]
put in
<idiom>
U
اضافه چیزی که قبلا گفته شد
calibration
U
تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
superimposing
U
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimpose
U
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
Do I have to pay a supplement?
U
آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
superimposes
U
روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
makeweight
U
مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
rezone
U
محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
sight adjustment
U
تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
U
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
usenet
U
که هرکاربر میتواند پیامی بیفزاید یا به پیام دیگری چیزی اضافه کند
preset
U
تنظیم چیزی در ابتدا
timing
U
تنظیم سرعت چیزی
tune
U
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
range spotting
U
تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
tunes
U
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
change
[in something]
[from something]
U
تغییر
[در یا از چیزی]
window
U
تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
converting
U
تغییر چیزی به دیگری
converts
U
تغییر چیزی به دیگری
converted
U
تغییر چیزی به دیگری
convert
U
تغییر چیزی به دیگری
modification
U
تغییر اعمال شده به چیزی
moves
U
تغییر دادن محل چیزی
moved
U
تغییر دادن محل چیزی
movement
U
تغییر دادن محل چیزی
move
U
تغییر دادن محل چیزی
conversion
U
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions
U
وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
vary
U
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
varies
U
تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
shakedown
[of something]
[American English]
U
تغییر پایه سیستم کاری
[چیزی]
overtime
U
وقت اضافی اضافه کار اضافه کاری ساعت فوق العاده
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
adjustments
U
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
adjustment
U
تغییر جزئی در چیزی تا بهتر کار کند
change
U
تغییر کردن تغییر دادن
changed
U
تغییر کردن تغییر دادن
changing
U
تغییر کردن تغییر دادن
changes
U
تغییر کردن تغییر دادن
adjusts
U
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjust
U
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusting
U
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
tailor
U
مناسب کردن
indispose
U
نا مناسب کردن
tailors
U
مناسب کردن
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
adds
U
اضافه کردن
add
U
اضافه کردن
imburse
U
اضافه کردن
adding
U
اضافه کردن
add
U
اضافه کردن
append
U
اضافه کردن
eke
U
اضافه کردن بر
subjoin
U
اضافه کردن
step up
U
اضافه کردن
trial and error
<idiom>
U
یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
superaddition
U
بیش از حد لزوم اضافه کردن سربار کردن
superadd
U
بیش از حد لزوم اضافه کردن سربار کردن
counter march
U
تغییر جهت نیروی نظامی عقب گرد عقب گرد کردن تغییر رویه دادن
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
overdraw
U
اضافه برداشت کردن
gerunds
U
اسمی که از اضافه کردن
add in memory
اضافه کردن به حافظه
gerund
U
اسمی که از اضافه کردن
run up
<idiom>
U
به مقدارچیزی اضافه کردن
correspound
U
مناسب بودن مکاتبه کردن
camera station
U
ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
ring up
<idiom>
U
اضافه کردن آمار پولی
inset
U
افزودن اضافه کردن گذاشتن
subjoin
U
در پایان افزودن اضافه کردن
insets
U
افزودن اضافه کردن گذاشتن
suit
U
منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
suited
U
منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
suits
U
منطبق کردن متناسب یا مناسب کردن
transformed
U
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transforming
U
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transform
U
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
transforms
U
تغییر وضعیت چیزی از یک سطح به سطح دیگر
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
assort
U
طبقه بندی کردن مناسب بودن
sawlog
U
کنده درخت مناسب اره کردن
tunes
U
تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tune
U
تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
complemented
U
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complements
U
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complemented
U
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complementing
U
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
complement
U
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complementing
U
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
complements
U
با اضافه کردن یک به مکمل اول عدد بدست می آید
condition
U
اضافه کردن داده ارسالی پس از برخورد با مجموعه پارامترها
complement
U
با اضافه کردن یک به نهمین مکمل یک عدد بدست می آید
modifies
U
اصلاح کردن مناسب کردن
modify
U
اصلاح کردن مناسب کردن
modifying
U
اصلاح کردن مناسب کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
The fire is fit to roast the meat.
U
این آتش برای کباب کردن گوشت مناسب است
augment
U
اضافه کردن تقویت کردن
augmented
U
اضافه کردن تقویت کردن
aggravate
U
اضافه کردن خشمگین کردن
augmenting
U
اضافه کردن تقویت کردن
augments
U
اضافه کردن تقویت کردن
aggravates
U
اضافه کردن خشمگین کردن
aggravated
U
اضافه کردن خشمگین کردن
calibrates
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
accessorize
U
اضافه کردن وسایل جانبی و تزئینات به لباس و اتاق و غیره
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
stet processus
U
گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
compensates
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensate
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
set out
U
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
compensated
U
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
end strings
U
نخهای قابل تغییر کیسه لاکراس برای تغییر عمق ان
unclocked
U
مدار الکترونیکی یا فلیپ فلاپ که با تغییر ورودی وضعیتش تغییر میکند و نه با سیگنال ساعت
transition
U
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
transitions
U
عبور تغییر از یک حالت بحالت دیگر مرحله تغییر
classifies
U
تنظیم کردن
lineup
U
تنظیم کردن
attend
U
تنظیم کردن
adjusts
U
تنظیم کردن
calibrate
U
تنظیم کردن
calibrated
U
تنظیم کردن
attends
U
تنظیم کردن
tune
U
تنظیم کردن
attending
U
تنظیم کردن
classify
U
تنظیم کردن
regulating
U
تنظیم کردن
tunes
U
تنظیم کردن
adjusting
U
تنظیم کردن
classifying
U
تنظیم کردن
to make out
U
تنظیم کردن
redact
U
تنظیم کردن
regulate
U
تنظیم کردن
regulates
U
تنظیم کردن
to draw up
U
تنظیم کردن
make out
U
تنظیم کردن
to draw out
U
تنظیم کردن
adjust
U
تنظیم کردن
regulated
U
تنظیم کردن
calibrates
U
تنظیم کردن
to set out
U
تنظیم کردن
regiments
U
تنظیم کردن
to put in to shape
U
تنظیم کردن
regiment
U
تنظیم کردن
formulates
U
تنظیم کردن
formulate
U
تنظیم کردن
regularizing
U
تنظیم کردن
regularised
U
تنظیم کردن
frame
U
تنظیم کردن
regularises
U
تنظیم کردن
regularising
U
تنظیم کردن
set up
U
تنظیم کردن
regularize
U
تنظیم کردن
regularized
U
تنظیم کردن
regularizes
U
تنظیم کردن
Recent search history
Forum search
2
New Format
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4
واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1
Potential
1
deformations is a concept that is gaining ground معنی این جمله
1
gorse melatonin
1
strong
1
To be capable of quoting
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com